وطن یعنی چه
شنیدم شاعر گردن فرازی ز تعریف
و تملق بی
نیازی
سخن ها از وطن بسیار گفته است سخن را خوش تر از الماس سفته ست
اگر چه شعر او عالیمقام است ولیکن هر چه باشد ناتمام است
از این رو سینه ام را می
درانم دلم
را سوی میهن می کشانم
به شمشیر قلم گر می برم دست به دریا می زنم دل تا دلی هست
وطن یعنی تولد زندگی مرگ تمام
هستی ی ما برگ در برگ
وطن نان و پنیر و چای شیرین دویدن توی کوچه
پای ور چین
وطن اراده بازی نی سواری جهش پشت درشگه پشت گاری
هلواز خانه ی همسایه چیدن به زیر چادر مادر خزیدن
وطن مادر پدر خواهر برادر پسر دختر رفیق و یار و
همسر
وطن یعنی جوانی شور مستی شکوه
شیوه ی میهن پرستی
دبستان و دبیرستان و استاد که درس مهرمیهن یادمان داد
یعنی کلاس درس انشا
ز خون و خاک گفتن مهر و امضا
سخن با پارسی گفتن شنفتن زبان پارسی را پاس گفتن
وطن سر بیشه- بیژن ورد و طوس است وطن
زیبا تر از روی عروس است
وطن یعنی هنر- تاریخ - فرهنگ بهارستان- هزار افسانه -ارژنگ
وطن شاهنشهان
باستانی
نبشته سنگها ی جاودانی
وطن گاتا –اوستا- شاهنامه کیومرث و سیامک –خون و
خامه
وطن البرز کوه و آرش و تیر وطن تفتان و بینالود و
پامیر
وطن تهمورس وهوشنگ و جمشید سیاوش پاک تر ازاشک خورشید
وطن یعنی خدای خویش گشتن سیاوش وار از آتش گذ شتن
فریدون -ایرج و کیخسرو و گیو
وطن عشق منیژه –بیژن نیو
وطن رستمسرای زابلستان وطن رودابه دخت کابلستان
وطن سیمرغ و سام ورستم زال خدای زور بازو _یال و کوپال
وطن گرد افریدان
دلاور زنان
شیر اوژن- شیر پرور
وطن تهمینه- پوراندخت- سیمین فرنگیس و ندا- پروانه- پروین
وطن یعنی محبت پشت در پشت بزرگ آموز گار شرق زرتشت
وطن یعنی زن و مرد نکو کار به پندار و به گفتار و به کردار
وطن مزدا
اهورا -
نیک پندان فرشته سیرتان - امشاسپندان
وطن کورش سیاوش
داریوش است خشایار چو دریا پر
خروش است
وطن آن پادشاه کامگاراست که قانون بشر زو یادگار
است
وطن یک با همستان بزرگ است وطن اندیشمندان سترگ است
وطن از غرب چین تا شرق بغداد ز بالای خزر تا تازی آباد
وطن یعنی
درفش کاویانی شکوه
زرد وسرخ و ارغوانی
وطن یعقوب
لیث رویگر زاد زبان از
بند تازی کردآزاد
وطن یعنی دهل- کرنای- شیپور کمانچه-
تار- دف- نی- طبل-سنتور
وطن خاک پدر-مادر- نیاکان وطن
یعنی دل تاریخ ایران
وطن یعنی غباری و سواری وطن یعنی سوار سر بداری
وطن یعنی سروشی و خروشی وطن
یعنی سوار سر خ پوشی
وطن از زندگانی دست شستن به
خاک افتادن و از خاک رستن
وطن عین القضات و سهروردی ابو لولو- مقفع -
پایمردی
وطن فرزانه بابک آن یل گرد نشد تسلیم دشمن تا که افسرد
وطن یعنی چه بی دین و چه با
دین نمی جنگند با هم از سر کین
مسیحی و کلیمی
و
بهایی ز قید و بند سنت ها رهایی
وطن ابیانه و دشت کویر است گناباد و قنات دور و دیر است
وطن یعنی سفر ها ساربان ها وطن
یعنی گذر ها کاروان ها
وطن یعنی شراب شمس تبریز که جام مولوی زان گشت لبریز
وطن یعنی چه شیرینی چه تلخی وطن یعنی
چه رومی و چه بلخی
وطن یعنی چراغ- آیینه- خورشید خرابات
مغان و
تخت جمشید
وطن فردوسی و
سعدی نظامی سنایی- رودکی –عطار
- جامی
جوانی کوچه گردی عشق پیری وطن یعنی فریدون مشیری
وطن یعنی خروش خلق ایران خروش مردمان خانه ویران
وطن دوغی یخی آشی
لبویی کبابی کله پز - آبی -
کدویی
وطن یعنی دروغ ازسینه رفتن ز کژراهه گسستن راست گفتن
بهم پیوستن مهر چپ و راست سرود رود های هر چه دریاست
وطن یعنی خداوندان تدبیر سیاست پیشگان
دور یا دیر
سخندان و سخن ران و سخن سنج برای مردم ما بهتر
از گنج
وطن شبهای شعر و شادمانی ز فردوسی و حافظ نغمه خوانی
وطن خیام آن پیر خردمند که مستی را به عالم می دهد پند
وطن میدان مشق پادگان ها سرود مهر جاری بر زبان ها
ز مرز پر گهر خواندن نوشتن کلام عشق را با خون سرشتن
وطن یعنی سرود سرخ ایثار وطن یعنی برای صلح- پیکار
وطن یعنی سپاهی های گمنام که جام مرگ نوشیدند ناکام
وطن حلاج های بر سر دار ز سرباز و ز جانباز و ز سردار
رحیمی و محقق هردوافسر جهانبانی وخسرو داد سرور
وطن یلدا سده چار شنبه سوری که آتش می کشد بر دین زوری
وطن جشن شقایق جشن نوروز بر آمد از دل تاریخ پیروز
وطن سیزده بدر با رقص و آواز بروی سبزه ها پرواز پرواز
وطن عشق و وطن عشق و وطن عشق سر اغاز و سرانجام سخن عشق
وطن یعنی چه یعنی داد تاریخ نوشتن گفتن از فریاد تاریخ
وطن یعنی رضا یعنی رضاشاه که میدانست فرق راه از
چاه
وطن آری رضا شاه کبیر است که میهن از تلاشش وامگیر است
وطن کار و وطن کار و وطن کار وطن شب زنده داری های بسیار
وطن یعنی چه یعنی درد- درمان وطن عشق بزرگم یعنی ایران
17-04-2012
سن هوزه کالیفرنیا
سن هوزه کالیفرنیا